در همهی جوامع بشری از ابتدا تا اینک ، حریم خصوصی افراد ، قابل احترام بوده و ورود بدون اجازه به آن ، نوعی جرم محسوب میشود . انسانهای ابتدایی برای جلوگیری افراد به حریم خصوصی خود به جنگ و جدال میپرداختند و بعضا کار به خونریزی و قتل هم میکشید . وقتی پیامبران برای راهنمایی بشر ، رسالت خود را آغاز کردند برای افرادی که ناقض حریم دیگران بودند قانون خدا را وضع و جاری کردند .
فطرت پاک بشر ، بیزار از مردم آزاری ، سرک کشیدن یا تجاوز به حریم خصوصی افراد ، دزدی ، ضایع کردن حقوق دیگران و ... میباشد . البته این در صورتی است که فطرت پاک فرد ، زیر دست و پای خوی اهریمنی او لگدمال و مجروح نشده باشد .
بدون شک افرادی که ناقض حقوق فردی و اجتماعی دیگران به هر شکل و روش باشند و خود را گرفتار حق الناس نمایند اگر چه ممکن است در این دنیا به عقوبت و مجازات خود نرسند ، در فردای قیامت و در محضر خداوند برایشان گریزی نیست و باید تاوان آن را با تحمل مجازات و عقوبت اخروی ، آن هم بدانگونه که در قرآن کریم توصیف شده است بپردازند .
دنیای گستردهی مجازی که امروزه در دسترس انسانها قرار گرفته است فرصتهایی بسیار مفید برای افراد متعهد و فرصتهایی بسیار خطرناک برای انسانهای غیر متعهد فراهم آورده است . بسته به نوع تعهد آدمیان میتوان فرصتهای نیک و بد را در فضایی بسیار بزرگ بکار گرفت .
فکر میکنید چه مقدار در اینترنت میتوان به خیرات و برکات پرداخت ؟ آیا نمیتوان ذخایر اخروی خود را از طریق دنیای مجازی ، میلیونها برابر کرد ؟ شما ممکن است در فضای حقیقی زندگیتان ، خیر و منفعت فعل و کردار مفیدتان به یک همسایه ، مردمان یک محله یا شهر برسد ، در صورتی که آثار فعل مثبت شما از طریق دنیای مجازی ممکن است به تمام بشریت برسد . آیا ثواب این کردار شایسته و فراگیر تصاعدی نخواهد بود .
از ابتدای تاریخ تا به امروز انسانهای متفاوتی با عملکردهای گوناگون پا به عرصهی خاک گذاشته اند و عاقبت رخ در نقاب خاک سپرده اند ! هابیل به دست برادرش کشته میشود ، اما داغ ننگ قتل ، تا ابدیت بر تارک قابیل هویداست . چه بسیار چنگیزها و اسکندرها آمدند و برای تصاحب خاک ، خون بیگناهان را ریختند و چه بسیار خردمندان پاک سرشت برای هدایت بشر نجوای آزادگی و کردار نیک سر دادند . انتخاب با فرد است . میتوان چنگیز شد و میتوان خرد پیامبران را پیشه کرد .
آقا یا خانمی که اسم خود را هکر میگذارد و آزادانه و راحت به فضای خصوصی افراد در دنیازی مجازی وارد میشود با یک دزد و راهزن چه توفیری دارد . برداشتن اطلاعات از صندوق پست الکترونیک افراد ، همان اندازه زشت و قبیح است که دزدیدن پول و اموال از منزل شخصی دیگران .
آزار و اذیت رسانی اینترنتی ، یک حق الناس عمومی است . به فرض که با چند ترفند موذیانه موجبات باز نشدن یک سایت اینترنتی برای مدتی محدود شدی ! آیا غیر از خالی کردن عقدهی حقارت و کمبودهای اجتماعی خود به چیز دیگری دست یافته ای ؟ مطمئن باش خود را وامدار افرادی کردهای که قرار بوده از آن سایت استفاده کنند .
هکرهای ایرانی اگر غیرت و معرفت دارند ، پا به عرصهی نابودی سایتهای مستهجنی بگذارند که دودمان جوانان خام اندیش را به باد داده اند . اگر میخواهند ترفندهای خود را به رخ بکشند ، سایتهای مخرب اسرائیلی و آمریکایی را از کار بیندازند . اما متاسفانه خاصیت بسیاری از افراد که هنوز الفبای هک را هم نمیدانند این شده است که با چهار تا نرم افزار خارجی ، اخلال در کار سایت هموطنان خود کنند و با نیشخندی زشت ، خود را فاتح و قهرمان چلوه دهند . زهی خیال باطل ! چنین افرادی به جز رنج و معصیت ، هیچ چیز دیگری برای خود عاید و واصل نکرده اند .
گیرم که خلق را به فریبت فریفتی با دست انتقام طبیعت چه می کنی
مطمئن باش تاوان عملت را در همین دنیا خواهی داد . حکایتی جالب را به عنوان ختم کلام عرض میکنم . یکی میگفت از کوچه ای میگذشتم . وقتی مقابل درب خانهای که باز بود رسیدم نظرم به درون آن خانه جلب شد که چند زن و دختر بدون روسری و با شلوار و دامن ایستاده بودند . کمی ایستادم و از روی لذت نگاهشان کردم و گذشتم . چند قدمی منزل خود که رسیدم متوجه شدم که فردی از لای درز تختههای درب خانه ام مشغول نگاه کردن داخل حیاط است . با صدای بلند او را به فحاشی گرفتم و دنبالش کردم و او فرار کرد . با خود گفتم خودم نیز ببینم داخل خانهی ما چه خبر است که او مشغول دید زدن بود . وقتی از همانجا درون خانه را نگاه کردم ، زن و دخترم را دیدم که در حوض خانه با بدن لخت مشغول آب تنی هستند .
و اما توصیه ای به آنان که خود را هکر مینامند :
اگر تا بحال ایمیل یا سایتی را هک کردهاید و به حریم شخصی افراد سرک کشیده اید و موجبات آزار و اذیت فرد یا افرادی را فراهم ساختهاید ، ابتدا خالصانه توبه کنید و اگر برایتان مقدور است به نحو مقتضی و عاقلانه از فرد یا افراد زیان دیده ، حلالیت بطلبید تا شاید مورد عفو و رحمت خداوند قرار گیرید وگرنه همانند سایر انسانها ، عمر شما نیز به دنیا نخواهد بود و روزی نوبت وداع با جهان خاکی و زیستن در جهان آخرت است . آنگاه با این همه حق الناس چه خواهید کرد ؟
سلام
وقتی اینترنت روزهای نخست حیاتش رو تجربه میکرد به کرهی زمین با این عظمتش ، واژهی دهکدهی جهانی اطلاق کردند . چون فاصلهها اینقدر کم میشد که مردم جهان مانند یه روستا که آدماش همدیگه رو میشناسن و در مدت کوتاهی میتونن با هم ارتباط برقرار کنند در تعامل بودند . کمی بعد از پیشرفت روزافزون این شبکهی تار عنکبوتی ، پا رو از این هم فراتر گذاشتند و دنیا رو به اتاقک شیشه ای تشبیه کردند . در این اتاقک شیشه ای دیگه از داخل و بیرون میشه همدیگه رو دید . در همین راستا کشورهای پیشرفته شدیدا به دولت الکترونیک رو آوردند تا مردم دنیا راحت تر و بی دغدغه تر زندگی کنند . در دولت الکترونیک در وقت و هزینه صرفه جویی می شود و منافع آن به مردم یک جامعه برمیگرده . به هر حال هر کسی سعی داره گلی به سر تکنولوژی مدرن بزنه . حالا توی این میونه یه جمله روی قبض آب صادره از شرکت آبفای فارس دیدم که برای چند دقیقه ای متحیرانه به اون نگاه میکردم . روی قبض نوشته بود :
مشترک گرامی ، از پرداخت قبض آب توسط تلفن بانک و خودپرداز بانک ملی و ملت و سپه خودداری فرمایید .
یادم اومد به اهداف سند چشم انداز 20 ساله در نظام جمهوری اسلامی و هیچ مصداقی برای تطبیق این درخواست با آن اهداف سند چشم انداز پیدا نکردم .
اشکال کار کجاست ؟ خودپردازها بد عمل میکنند ؟ بانکهای نامبرده مشکل دارند ؟ شرکت آبفا با اونا تقابل داره یا همه شون با همدیگه ؟
به هر دلیل ، آیا این فعل ، یک نوع دهن کجی به اهداف سند چشم انداز 20 ساله نیست ؟ آیا مسئولین ما به همین راحتی به لحاظ مشکلات پیش رو ، از خیر و برکات دولت الکترونیک می گذرند و ترجیح میدهند رو به عقب حرکت کنند ؟ ما رو بگو که بعضی وقتا فکر میکردیم از برنامه جلو هستیم !
اینجاست که باید گفت : مدیریت فوت کاسه گری میخواد . و هیچوقت یادمون نره که امسال جشن سی سالگی انقلاب رو جشن گرفتیم . سی سال وقت کمی نیست . نیمه ی یک عمر هست .
وقتی احساس کردم کمرم حسابی درد گرفته ، فهمیدم که از سه ساعت بیشتره که پشت کامپیوتر نشستم . ساعتمو که نگاه کردم دیدم آره ! وقتشه یه سری به آبدارخونه بزنم . از اتاقم که بیرون اومدم زمزمه ی دوستانم راجع به ثروت میلیاردی شنیدم .
دوزاریم افتاد که بحث مربوط به اون بنده ی خداییه که تونسته توی مدت کوتاه ده سال ، صفرای پولشو به میلیارد برسونه . تعارفی با دوستام کردم و رفتم تو آبدارخونه . یه چای ریختم و تا سرد شدنش شروع کردم به ماساژ دادن پایین کمرم . صفرای این مبلغ میلیاردی مرتب از جلو چیشام رد میشد و حسابی گیج و منگم کرده بود . کم پولی نیست . باهاش میشه خیلی کارا کرد ! دمش گرم . خیلی زرنگ بوده . چه جوری این همه پول رو جمع کروه ؟ مگه چیکاره بوده ؟ برجی چند حقوق میگرفته ؟
ده سال میشه 120 ماه و اگه هر ماه 3 میلیون تومن هم که بیشترین حقوق تو مملکته براش مینوشتند 360 میلیون تومن بیشتر نمیشه . پس بقیه شو از کجا آورده ؟
یه هورت از چاییمو بالا کشیدم و به خودم جواب دادم : خوب لابد کار آزاد میکرده . یه کار نون و آبدار اقتصادی . اما کودوم کار اقتصادی اینقدر زیاد منفـعت داره ؟ بحث داشت برام جالب میشد . به خودم گفتم کسی که در انتظار ظهور آغا امام زمان دعا میخونه و لحظه شماری میکنه و مدام توی پست های حساس مملکت اسلامی انجام وظیفه میکرده ، حتما خمس پولشو میده . حالا اگه یک پنجم این مبلغ میلیاردی رو به اصل پول اضافه کنیم خیلی بیشتر میشه. یه همچی آدمی که اینقد نیت خیر داره تا حالا خیلی مدرسه و مسجد و یتیم خونه و ... هم محض رضای خدا ساخته ! کلی بچه ی یتیم هم زیر پر و بالش گرفته ! بسیاری از نیازمندانی که می شناخته رو بی نیاز کرده و با یه تخمین ساده میشه فهمید که این آغا خیلی بیشتر از اینها عرق ریخته و کار کرده و مزدش هم قبل از اینکه عرقش خشک بشه دریافت کرده . پس باید توی ده سال بیشتر از اینا در آمد کسب کرده باشه ! داشتم حساب می کردم که اگه فرضا یه پونصد میلیونی هم بذاریم پای ریخت و پاش خیرات و برکاتش ، جمع درآمد ده ساله ی این شازده باید چقدر بشه ؟ که دیگه مغزم یارای درک ارقام بعد از میلیارد رو نداد و مانیتور چشمم مرتب ارور داد !
چای حسابی سرد شده بود اما بدنم خیس عرق . دلم به حال خودم و این مردم نجیب سوخت . وقتی می بینم سر و ته مواد پروتئینی یه خانواده ی پنج نفره در طول یک ماه فقط با سه کیلو گوشت به هم میاد ! وقتی از ابتدا تا انتهای یک برج سی روزه پنج کیلو میوه مصرف نمیکنیم ! وقتی بچه ی کوچیکتره مجبوره کاپشن نیمه پاره ی داداش بزرگترش بپوشه !
وقتی سر برج حقوقمو می گیرم و وقت پرداخت اقساط سرسام آور آلونکی به نام خونه میرسه ! اول هر ترمی که میخوام هشتصد هزار تومن شهریه ی دانشگاه آزاد بدم !
وقتی از رفتن مهمونی بخاطر امتناع از پذیرش مهمون امساک می کنم ! وقتی بچه ام میخواد کلاس زبان بره و شهریه اش ندارم ! وقتی بخاطر 4 تا لاستیک مجبورم ابوغرازه ام رو بخوابونم ! وقتی بخاط عدم پرداخت پول برق جلوی چیشای همسایه از تیر برق در خونمون بالا میرن و برق خونمون رو قطع می کنن !
اون وقتی که هر چی بچه ی راه دوری ام تلفن خونه رو میگیره و با صدای لطیف یه خانوم مواجه میشه که : شماره ی مورد نظر تا اطلاع ثانوی مسدود می باشد ! وقتی بعد از 10 سال نمیتونم 4 تا سطل رنگ بگیرم و خودم خونه مو نقاشی کنم تا بچه هام دچار روان پریشی و افسردگی نشن !
وقتی بخاطر گرونی هزینه ی پر کردن دندون ترجیح میدم اونو بکشم و دور بیندازم ! وقتی آبگرمکن تو آشپزخونه میتونه کار آبیاری قطره ای رو انجام بده و پول تعویضشو ندارم ! با خودم فکر می کنم چه جوری پشت بام خونه رو ایزوگام کنم ؟
راستی راستی اگه امام زمان ظهور کنه و سراغ قلک بزرگ این دوستمون بگیره پولاشو بین مردم نیازمند تقسیم نمیکنه ؟ حالا اگه این شازده همین حالا این کارو میکرد که امام زمان شاید ....... ؟ هیچ فکر نکرده آغا اگه ازش پرسید اینها را از کجا آورده ای ؟ دیگه در محضر اون بزرگوار ، آغایون رفقا نمیتونن زبان توجیه رو بجنبونند و هواشو داشته باشند ؟
با خودم فکر کردم راستی تعداد این قماش بنده های خدا که ثروت های عظیم رو جمع میکنند توی این مملکت اسلامی که برای ثباتش نزدیک به یه میلیون مرد خدای از جون گذشته خون خودشون رو تقدیم خالقشون کردند چقدره ؟ اگه این جماعت این همه پول بی زبون رو توی حسابای بانکیشون بلوکه نمی کردند شاید مشکل ایزوگام ما و .... هم حل میشد .
خواستم چای دیگری بریزم که نوای دل انگیزی از اطاق دوستم که در حال تدوین فیلم کوتاهی بود بلند شد و مرا سخت مجذوب ابیات زیبای مولانا نمود که :
کجایید ای شهیدان الهی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
.....
با اعلام خبر بیست و سی مبنی بر اینکه دولت با وارد کردن 50 هزار تن برنج از مرزهای شرقی کشور باعث شکسته شدن قیمت برنج شد ، نفس راحتی کشیدم و گفتم : خب ، خدا را شکر . بالاخره دولت به فکر مردمه و نمیذاره اوضاع اینجوری بمونه .
فردا صبح شال و کلاه کردم که راهی بازار بشم و بقدر کفایت برای روزهای باقیمونده ی اردیبهشت که چقدر هم کش اومده و تموم نمیشه برنج بخرم . تاملی کردم و با خودم فکر کردم که چرا با این عجله ! بهتره یکی دو روز دیگه هم صبر کنم تا حسابی قیمت برنج بشکنه . خدا رو چه دیدی ! شاید دوباره برنج کامفیروز رو به قیمت 1800 تومن خریدم !
بهر حال دو سه روزی گذشت و من عزم را جزم خرید کردم . عیالم سفارش کرد ، حالا که قیمتها شکسته یک گونی 20 کیلویی بخر . شاید دوباره قیمتش بالا رفت . من هم به نشانه ی اطاعت دستی بر پیشانی گذاشتم و منزل رو ترک کردم . رفتم و رفتم تا به مغازه علی آقا رسیدم . بعد از سلام و علیکی پرسیدم حضرت آقا ، با واردات برنج ، قیمتها هم توفیری کرده ؟ علی آقا با نیشخندی تمسخر آمیز گفت : بله که توفیر کرده ! تا حالا کیلویی 50 تومن گرون تر شده . قدری برنج کامفیروز را از گونی برداشتم و بوییدم و آنگاه قیمتش را پرسیدم . مغازه دار گفت : هر کیلو 3650 تومن . دونه های برنج همچو مروارید از دستم سرازیر گونی شد و آه از نهادم براومد . خدایا من همین برنج رو در اواخر اسفند 86 هر کیلو 1800 تومن خریدم و حالا با گذشت 2 ماه ، دو برابر شده در حالی که به حقوق من دیناری هم اضافه نشده .
پول تو جیبم رو یه سبک سنگینی کردم و از نگاهم فهمید که قصد خرید ندارم . علی آغا گفت عزیز من ، پنجاه میلیون کیلو برنج مگه خوراک چند روز هفتاد میلیون آدمه ؟ با خودم گفتم راست میگه ها ! اینقدر برنج که نمیتونه نرخ بازار رو بشکنه و بعد به این فکر کردم که آیا واقعا مسئولین وزارت بازرگانی و مجریان خبر بیست و سی ، قد این علی آغای ما هم حالیشون نیست ؟
آروم از در مغازه گذشتم و همینطوری که پیاده روی خیابون رو گز می کردم یادم اومد به حرف مادربزرگم . وقتی بچه بودم می گفت شما تو دوره ی خوبی زندگی می کنید . ما اونوقت ها فقط این شب عید تا اون شب عید پلو می خوردیم ! حالا شما هر روز پلو می خورید . انگار پیش روم وایساده بود . بهش گفتم نگران نباش مادر جان ! اگه اینجوری پیش بره ، ما هم برای نوه هامون همینجوری تعریف می کنیم . چیزی نمونده که ما کارمندا هم قوت غالبمون پلوی شب عید بشه !
تصور اینکه در اطراف ما انسان ها چه قدر فضای خالی وجود دارد تصوری شیرین اما کمی غیر قابل باور است . شاید اگر برای فردی عادی راجع به مکان های اشغال نشده ی اطراف خود صحبت کنیم ، فکر کند با دیدی اغراق آمیز نسبت به زمین نگریسته ایم ، اما چنین نیست . اکنون وقت آن رسیده که زندگی را از پشت میکروسکوپ های اتمی بنگریم . روزی را می توان تصور کرد که هر فرد بتواند تمام ابزارهای شخصی خود را در یک ساعت مچی جای دهد . طبق گفته ی ریچارد فایمن برنده جایزه ی نوبل فیزیک در سال 1965 ملقب به پدر نانوتکنولوژی می توان تمام دایرت المعارف بریتانیکا را در نوک یک سوزن جای داد .
تولد در دنیای نانو و سفر به سرزمینی که اشیای آن به اندازه ی ده به توان منفی نه هستند تصوری شیرین است . روزی ما شاهد ورشکستگی تمام کارخانه های امروزی خواهیم بود . دیگر نیازی به داروهای کنونی نداریم . وحشتی از بیماری هایی مانند HIV بشر را تهدید نمی کند . ارتباطی جالب با ویروس ها بر قرار می کنیم و آن ها را آموزش می دهیم ! حال کمی بیشتر با نانو و تکنولوژی آن آشنا شویم :
پیشوند نانو در اصل یک کلمه ی یونانی است و معادل لاتین این کلمه Dwarf به معنای قد کوتاه و کوتاه جلوه دادن است .
نانومتر واحد اندازه گیری است و برابر با یکمیلیاردم متر یا 9-10 متر است به عبارت دیگر یک نانو چهار برابر قطر یک اتم است. برای درک بیشتر باید گفت ، اگر یک سانتی متر را به ده میلیون قطعه تقسیم کنیم ، یکی از آن ده میلیون قسمت یک نانومتر است . امروزه اشیائی ساخته شده که یک نانومتر اندازه دارند ولی کارایی بسیار بالایی دارند. به نمونه های شگفت آور زیر دقت کنید :
آیا تا به حال فکر کرده اید یک بیمارکلیوی هنگامی که قرصی را به عنوان دارو مصرف می کند این قرص چه مسیرهایی را باید طی کند تا به کلیه برسد ؟ از حلق ، مری ، معده و . . . باید بگذرد و صدها آسیب را به این اندام ها برساند تا به کلیه برسد . اما چرا ؟ آیا نباید چاره ای اندیشید ؟ دانشمندان نوعی نانو کپسول ساخته اند که نانو داروی مورد نیاز را در آن می گذارند . کافی است بیمار ، این نانو کپسول را بر روی پوست خود بکشد . کپسول ها از روزنه های پوست که حدود هشتاد برابرآن ها می باشند عبور کرده و هنگامی که به مقصد مورد نظر رسیدند از دارو جدا شده و حداقل ضرر را به بدن وارد کرده اند .
تعدادی دیگر از دانشمندان آمریکایی بر روی پروژه ای کار میکنند که HIV را درمان می کند . به این ترتیب که تعدادی از مواد شیمیایی را (که کاملا محرمانه است) با یکدیگر مخلوط کرده و نانو ترکیبی ساخته اند که بصورت گویچه های بسیار کوچکی وارد بدن فرد بیمار به HIV می شوند . هر کدام از این گویچه ها قابلیت این را دارند که تعداد زیادی ویروس ایدز را به خود بچسبانند . وقتی این گوی های کوچک در نقطه نقطه بدن پراکنده شوند تمامی ویروس های ایدز را به دام انداخته و پس از چند روز از بدن دفع می شوند و دیگر هیچ اثری از HIV در بدن شخص نیست .
با تکنولوژی نانو می توان ساختار برخی از ویروس ها را تغییر داد . نوعی DNA را به ویروس می دهند و کاری می کنند که ساختار ویروس فقط این نوع DNA را بشناسد . سپس این ویروس را درون یک جمعیت میلیونی رها می سازند . DNA یی که ویروس می شناسد فقط مخصوص یک نفر است ، پس این ویروس فقط به بدن همان یک فرد وارد شده و او را بیمار می کند !
نانو هیچ رشته و حرفه ای را به حال خود رها نکرده و در تمام زمینه ها فعالیت دارد . برای مثال اتومبیل هایی ساخته شده اند که دیگر نیازی به برف پاک کن ندارند . نوع خاصی از میکروسکوپ ها وجود دارند که نوک آنها با جسم مورد نظر به اندازه یک اتم فاصله می گیرد و با همین فاصله روی جسم حرکت می کند و برآمدگی ها و فرو رفتگی های جسم را بصورت نقشه ای به کامپیوتر می دهد . همین کار را در مورد شیشه انجام داده اند و پستی ها و بلندی های آن را پر کرده اند . بنابر این هنگام رانندگی اگر باران ببارد یا دانه های ریز گرد و خاک روی شیشه ی اتومبیل بریزد فقط روی شیشه سر می خورد و هر گز به آن نمی چسبد !
ژاپنی ها با استفاده از همین صنعت ساختمانی درحال احداث دارند که احتیاج به هیچ کارگری برای نظافت ندارد ، چون هیچ چیز به دیواره ها و کف ساختمان نمی چسبد و محیط ساختمان همیشه تمیز است . با همین روش مجسمه ای از عیسی مسیح ساخته اند که هیچ نیازی به تمیز کردن ندارد ، حتی اگر میلیون ها سال عمر کند . نوعی پارچه به بازار آمده که اگر جوهر و یا مایعات روی آن بریزد ، در جسم لباس فرو نمی رود و آن را کثیف نمی کند ، بلکه فقط روی آن سر می خورد . فردی را تصور کنید که یک لیوان آب پرتقال را در جیب پیراهن خود ریخته و با نی آن را می نوشد !
این ها همه دستاورد های تکنولوژی نانو است . نانو ، نوعی تکنولوژی است که زندگی کنونیان را زیر و رو کرده و دنیای بسیار زیبایی برای آیندگان پدید آورده است . دنیایی که آسایش در آن بسیار بیشتر از امروز است . اگر چه کشور ما اکنون در ابتدای راه است اما می توان با پیشرفت و پشتکاری همانند پیشرفت های هسته ای ، امیدوار بود که به زودی شاهد برگزاری جشن روز ملی فناوری نانو در کشور عزیزمان باشیم .
ف - ک ـ دانشجوی کارشناسی شیمی کاربردی ـ دانشگاه نی ریز
به رسم معمول روزهای گذشته برای پرکردن اوقات فراغتم استکان چای را برداشتم و در حین تناول آن نگاهم به قاب عکس بچه ها افتاد و این نگاه ما را تا عمق سال های گذشته فرو برد که ای داد و صد افسوس که این مدت عمر چقدر با شتاب گذشت ! ... بچه ها کی بزرگ شدند و کی وارد دانشگاه شدند ! ... همین افکار ، ما را به وادی آینده ای نه چندان دور هدایت کرد .
در فکر و خیالی شیرین ، نظر به روزهای فراغت از تحصیلشان دوختم که باید کم کم برایشان آستین بالا زد و رتق و فتق خوشبختیشان را تدارک دید . دست و بالم که نگاه کردم چیزی در آن ندیدم مگر چند دفترچه ی پرداخت اقساط وام که یکی پس از دیگری برایم دست تکان می دادند .
ناامید نگشتم و گفتم : خوب ! تا اون روزها من هم به افتخار بازنشستگی نائل می شوم و ده میلیونی بابت پاداش بازنشستگیم دریافت می کنم ! خدا کریم است ... ! بالاخره با این پاداش می توان مختصر جهازی برای دخترم فراهم کرد و سور و سات عروسی پسرم را تدارک دید . همینطور که در دفتر حساب و کتاب ذهنم دنبال جور کردن کسری مخارج بودم ، خبری از تلویزیون شنیدم که برق از کله ام پراند و مرا پاپرهنه از فضای خیالم ، میانه ی اتاق انداخت . خبر این بود : " از این به بعد بجای پاداش نقدی به کارمندان بازنشسته ی دولت ، سهام داده خواهد شد "
گیج و منگ در جای خود میخکوب شدم . نگاهم را به اطراف چرخاندم . عیالم را دیدم که محزون تر از من نگاه نگرانش را به نقطه ای دوخته است ... و لحاظاتی اینچنین گذشت و ما دیگر هیچ صدایی را نمی شنیدیم ...
پس از چندی که چرخش سریع سرم کمی از دور افتار و غبار منگی از دیدگانم کمرنگ شد ، آب دهانم را قورت دادم و اشارتش کردم که چرا اینقدر تب خال زده ای ؟ ... و او آینه ی گرد کوچکی از کنار دستش برداشت و به من داد و من خود را در آیینه نگریستم و گیج تر از قبل متحیرانه ، انگشت به دهان ماندم و دیدم که چقدر بیش تر از او تب خال زده ام ....
و ما ساعتها در این بهت و نگرانی فرو رفتیم و هنوز باورمان نمی شود که چگونه ممکن است چند نفر بدون هیچ پروایی برای گریز از مشکلات خود ، مشکلات مرگ آفرین را برای ما تدارک ببینند !
روزی با مدیر مدرسه ی راهنمایی که دلش لخته ی خون بود و از فرط پریشانی رخ برافروخته بود مصاحبتی پیش آمد و سفره ی دل گشود که فلانی ، شمار طالبان علم این آموزشگه عددی متجاوز از 150 می باشد و مشارکت مردمی امسالمان فقط 73000 تومان است .
او را منباب تسلی خاطر گفتم ترس به دل راه مده ؟ دیر نیست که سرانه ی آموزشی از خزانه ی آموزش و پرورش حساب بانکیتان را پر کند و ملال از خاطر شریفتان بزداید . با حالی دگرگون و کلامی آخته ، تیر غضبش را به سمت ما نشانه رفت و گفت :
تو می توانی هر سه ماهه با دویست هزار تومان تنبانت را بالا بکشی که بشارت فانتزی می پرانی ؟ کمی عقب نشستم و گفتم : چه خبر است ! در این میانه ما را چه گناهی است که اینقدر کج خلقی ؟ همینطور که نگاه از چشمانم بر نمی داشت دسته ای از فاکتورهای خرید ماژیک وایت برد و قبوض آب و برق و تلفن را به سمت ما حوالت کرد و بغضی در گلو ترکاند و گفت : بودجه ی اندک همچون برف است و خرج زیاد چو آفتاب تموز و دیگر هیچ نگفت و من دلم برایش سوخت و گفتمش که چرا لب به اعتراض نمی گشایید و فرمود که ...
و من بعد از گفتارش کمی سکوت کردم و با خود اندیشیدم که دیگر هرگز در رویای قدم نهادن به ماه فرو نروم !!!
در مراحل آغازین پوسیدگی دندان بخشهایی از سطح دندان متخلخل و اسفنجی می شوند و حفره هایی مانند حفره های پنیر سوئیسی ایجاد میشود که اگر درمان نشود در پایان به صورت پوسیدگی آشکار میشود اما پژوهش های اخیر نشان میدهد که اگر دندان پوسیده در محلول در بر گیرنده ی مقادیر مناسبی از Ca2+، Po43- و F1- قرار داده شود رسوب ، دوباره ترمیم میشود زیرا F1- جایگزین OH1- در کانی دندان شده است. ca5(po4)3oH) به ca5(po4)3Fتبدیل میشود) بخش ترمیم شده در برابر پوسیدگی بعدی پایدار تر است زیرا فلوئورید در مقایسه با هیدروکسید ، بازی ضعیف تر است و همچنین وجودSr2+ در مایع ترمیم مقاومت را در برابر پوسیدگی به گونه شایان توجهی افزایش می دهد .
اگر این نتایج دنبال شود کار دندان پزشکان دگرگون خواهد شد . دندان پزشکان بیشتر در پوسیدگی از دندان مشغول خواهند شد تا ترمیم آنها . استفاده معمولی از شستشو برای بازیابی کانی دندان که بخشهای آسیب دیده را پیش از پوسیدگی ترمیم می کند دور از ذهن نخواهد بود. آن وقت مته های دندان پزشکی دوران بازنشستگی خود را سپری خواهند کرد .
چهار قاشق غذا خوری از سس گوجه فرنگی دارای همان مقدار مواد مغذی است که داخل یک گوجه فرنگی رسیده وجود دارد.
جویدن آدامس در حین پیاز پوست کندن ، باعث می شود که اشک از چشمان جاری نشود.
هر ساعت خراب یا خوابیده ، دست کم روزی دو مرتبه زمان را درست نشان می دهد.
لطفا بقیه را ادامه مطلب بخوانید
به یه پیرزنه می گن : ننه شوهرت بدیم یا بفرسیمت مکه ؟ میگه : ننه جون ، مکه که فرار نمیکنه !
یکی به دیگری گفت : از خدا میخوام موانع را از سر راهت برداره . آخه خر نمیتونه مثل اسب از روی مانع بپره ...
یکی به دیگری گفت : خواستم برات سبزه ی عید بفرستم ، گفتم شاید طاقت نیاری ، تا عید بخوریش ...
لطفا بقیه را ادامه مطلب بخوانید
دولت الکترونیک و آبفای فارس
چو می بینی که نابینا و چاه است ...
پلوی شب عید
نانو تکنولوژی
تب خال فرهنگی
برف و آفتاب تموز
شیمی دندان
دانستنیهای علمی کوتاه
جوک و لطیفه
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز : 5
کل بازدید: 188083
بدان امید می نویسم که مفید فایده باشد . نظرات ارزشمند شما چراغ پر فروغ راهم خواهد بود .
شعری از سهراب سپهری
دکتر دوگانی و انتظارات مردم فسا
دانشگاهها و تعطیلات بیش از حد
نیاز شدید به پارکینگ عمومی
رانندگان تاکسی . سلطان خیابانها
از ظرافت های مدیریت ! ! !
کلاسهای ناهنجار . تبلیغات هنجار
یکی از کاربردهای جالب سنگ !
همزیستی اجباری با باکتریها
معلم و انگیزه های تدریس
نوچوفسکوی نوروزی
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
نیاز به پلیس در همه جای شهر
صف طویل خودروهای گازسوز
سخنان گهربار پیامبر اکرم (ص)
سیمای نهج البلاغه
گوگل دوباره شیطنت کرد
یاد استاد بخیر
چرا اعتراض به گوگل اینقدر کند است ؟
آموزش کامپیوتر (قسمت اول)
مرکز موسیقی صدا و سیما [178]
خبرگزاری فارس [138]
دانشگاه آزاد اسلامی نی ریز [226]
دانشگاه آزاد اسلامی فسا [138]
سازمان آموزش و پرورش فارس [169]
مدیریت آموزش و پرورش فسا [111]
[آرشیو(7)]
هوالطیف
هوالطیف
● بندیر ●
سرای اندیشه
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
دانشگاه آزاد الیگودرز
کلام نو
پتی آباد سینمای ایران
Manna
مقالات مشاوره و روانشناسی و اختلالات روانی و رفتاری
دانش پژوه
کلام دل
نان ، عشق ، موتور هزار
عاشق دلباخته
غریب روزگار یوسف زهرا
شمیم
وبلاگ تخصصی مهندسی عمران
امین نورا ( پسر سیستان )
کبوترانه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
کانون فرهنگیان شیراز
.•¤ خانه آرزو ¤•.
عاشقان میگویند
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
اس ام اس عاشقانه
انتخاب
دست نوشته های من
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
Lovely
desperado bug
جاده خدا
خاطرات یک خیال متروک
کلام نو
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
به خود آییم و بخواهیم،که انسان باشیم...
کانون صنفی معلمان تهران
مرا صدا کن شبی
به برادرم مسیح